روایت چند سرباز راهور از بلاهایی که سرشان می آیدساعت 6 صبح است و شب همچنان ادامه دارد. سرما فرصت «ها» کردن دست ها را نمی دهد. دو سرباز راهنمایی و رانندگی در گوشه ای از خیابان کارشان شروع شده است. - ساعت 6 صبح است و شب همچنان ادامه دارد. سرما فرصت ها کردن دست ها را نمی دهد. دو سرباز راهنمایی و رانندگی در گوشه ای از خیابان کارشان شروع شده است. یکی شان دارد تلاش می کند دست هایش را با نفسش گرم می کند و مرتب درجا می زند تا بلکه کمی گرم تر شود. چند قدم پایین تر یک کارگر شهرداری جارویش را روی زمین می کشد و دور می شود. سرباز است و هفت ماهی می شود که دارد خدمت می کند. فوق لیسانس اقتصاد دارد. هفت ماه برای ما شاید مدت زیادی نباشد اما برای او انگار 70 سال گذشته است. آنقدر دلش پر است که حرف هایش تمامی ندارد. اگه مافوقت ببینه من دارم اینجا باهات صحبت می کنم مشکلی برات پیش نمیاد؟ خانوم اونقدر هوا سرده که مافوقم از ماشین پیاده نمیشه. نهایتش میخواد ازم بپرسه اون خانومه چی می گفت که بهش میگم می خواست تا وقتی که سرویس محل کارش میرسه واسه امنیت بیشتر کنار یه مامور وایسه. ویدئویی که همه جا منتشر شده رو دیدی؟ همونی که یه سرباز میگه نماینده بهش سیلی زده؟ بله دیدم. اون نماینده مجلسی که میاد خط ویژه و ما نگهش می داریم، چون نمی تونه از رومون رد شه وایمیسته وگرنه اگه می تونست حتما از روی ما رد می شد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |