روایتی از یک روز زیارت مزار شهدای هویزهبه گزارش سایت قطره و به نقل ازگروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، معاونت فرهنگی یادمان شهدای هویزه سفرنامه یکی از زائران این زیارتگاه را منتشر کرده است که بخشی از آن را در ادامه می خوانید: - همه جا را قدم قدم گشتم. حیاط، کنار مزار شهید علم الهدی و هر جایی که به آن سر زده بودم؛ اما کفش ها را ندیدم. گویی او به غرامت تمام یادم تو را فراموش های از یاد برده ام، کفش هایم را پنهان کرده بود. به گزارش سایت قطره و به نقل ازگروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، معاونت فرهنگی یادمان شهدای هویزه سفرنامه یکی از زائران این زیارتگاه را منتشر کرده است که بخشی از آن را در ادامه می خوانید: اتوبوس از دهلاویه راه افتاده بود. نجوای قدم قدم مهدی رسولی، انگار حتی در تکان های اتوبوس هم رسوخ کرده بود. همه چیز و همه کس، عجیب، قدم قدم راهی هویزه شده بود. طنین هویزه نزدیک است! که در گوشم افتاد، پرده را کنار زدم و از چهارگوشه پنجره به دنبال گنبد فیروزه ای و پرچم قرمزش گشتم. همان طور که از لا به لای پرده ها به بیرون سرک می کشیدم، اتوبوس از کنار خانه ها گذشت و کودکان با لبخند های شیرینشان برایم دست تکان دادند. آن لبخند های آشنا، آن استقبال شیرین کودکانه گویی هویزه بود که برایم دست تکان می داد. هویزه زنده ای که داشت با دستان کودکانش خواب فراموشی را از چشم هایم می پراند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |