خبر آزادی با یک سطل آب یخ/ امتحان سخت یک آزاده از همسرش

چند تا خانم چادر مشکی دم در خانه مان ایستاده بودند یک آن دیدم یک سطل آب روی سرم ریختند، مردم مات و مبهوت ما را نگاه می کردند تا بخواهم حرفی بزنم، - خبرگزاری فارس _ گروه حماسه و مقاومت: بانوی انتظار خاطرات کوتاه و درس آموز بانوانی است که بدون تردید می توان آن ها را قهرمانان گمنام اسارت نامید.

بانوانی که صبر و انتظار را به متانت پیوند زدند تا حریم خانه از گزند مصون بماند.

این مجموعه با نگارش مهدیه سبک زندگی صحیح روبه رو هستیم.

حس ناب آزادگان در لحظه ورود به کشور علی گمنام است! چند وقتی بود که در خانه ما رفت وآمدهای مشکوکی می شد.

همه یک طوری رفتار می کردند که من متوجه موضوع نشوم.

شک کرده بودم، چون خبری از محمدعلی نبود.

کسی هم حرفی از مراسم عقد نمی زد.

در حیاط نشسته بودم که زن دایی صدایم کرد و گفت:مریم جان! از آقا داماد چه خبر؟به حرکاتش مشکوک شدم.

خودم را به آن راه زدم و گفتم: من هیچ خبری ندارم.

اصلاً مگر چیزی شده که همه حال آقا داماد را از من می پرسند؟ زن دایی بدون مقدمه گفت: عزیزم ناراحت نشو! گفتند علی آقا گمنام است.

این حرف آخر مثل یک پتک روی سرم افتاد.

گیج و مبهوت بودم، با صدای بلند داد زدم و گفتم: گمنامه یعنی چی؟ چرا کسی به من حرفی نمی زند؟ با آشفتگی به سمت اتاق دویدم، چادرم دور کمرم افتاده بود و دست هایم از شدت ترس می لرزید.