یک عکس، یک خاطرهدر مراسم بیست و دوم بهمن، یک سرباز عراقی سرمی رسد و نقاشی را می بیند؛ آن را از بچه ها می گیرد. انگار آن سرباز بخت برگشته با خوشحالی می رود تا عکس را تحویل فرمانده اش بدهد و بگوید دست ایرانی ها را رو کرده ام تا بلکه تشویقی بگیرد - به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، عبدالکریم کریم پور آزاده ای روحانی از اهالی نجف آباد اصفهان در خاطرات خود از دوران اسارت و برگزاری مراسم گرامیداشت دهه فجر در اردوگاه بعثی ها روایت می کند: شبی بی خوابی زده بود به سرم. چشمم افتاد گوشه آسایشگاه که تقریبا یک جای امنی بود و از دید عراقی ها پنهان. دیدم یک نفر نشسته و مشغول کاری است. بلند شدم تا سر و گوشی آب بدهم. غلام بود. غلام بچه خوزستان بود و خط خوبی داشت. نقاشی هم می کشید. معمولا برای هر مراسمی که داشتیم، یک هنری از خودش به نمایش می گذاشت. از آن جا که من طلبه بودم و بچه ها به من اطمینان داشتند خودش را جمع وجور نکرد و ادامه داد. جلو که رفتم دیدم نقاشی می کشد. از دشداشه سفیدی که به هرکدام از ما داده بودند، به اندازه نیم متر در نیم متر بریده بود و با دوده سیگار و جوهر خودکار رنگ ساخته بود؛ غلام داشت از روی یک عکس کوچک امام نقاشی می کرد. عکس را یکی از بچه ها از زمان جبهه با خودش آورده بود داخل اردوگاه و به هزار دوز و کلک قائم کرده بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |