عیدی برای اتصال به دلدارشکافی که بین خود و دیگر نمازگزاران حس می کرد، مانع از اتصالش شده بود. دلش شکست و چشمانش بارانی شد. حالا دیگر شبستان و صفوف نمازگزاران را چلچراغ می دید. - خبرگزاری فارس شیراز؛ سمیه انصاری فرد: با ابلیس درونش در حال کشمکش بود و نبردی تن به تن را تجربه می کرد. اولین بار نبود که در چنین موقعیتی قرار می گرفت; پیش از این نیز ماجراهایی، مسیرش را ناهموار کرده بود. نبرد دشواری بود، گاه ابلیس درون پیروز میشد اما گاه فرشته سیرت و سرفراز از مهلکه می گریخت. این بار اما هر چه نیروهای خیر و شر درونش با یکدیگر گلاویز می شدند، نتیجه ای نداشت و او مردد مانده بود. تردید فکرش را می بلعید و تشخیص راه و چاه را برایش سخت می کرد. ای اهل کبریا از اهل آسمان نبود و با اهل زمین هم سر سازگاری نداشت اما روز وصل دوستداران بود و باید خودی نشان می داد. عید فطر فرا رسیده بود و همه آمده بودند فصل پایانی یک ماه عبادت را برگزار کنند. با قدم هایی که هنوز تردید از آن می بارید، راه افتاد و انگار در جزیره سرگردانی طی طریق کند! ادامه داد. آسمان، میانه تاریک و روشن طلوع در نوسان بود که سر از مسجد درآورد. جایی که کمتر آفتابی میشد، خیلی کم. در صفوف آخر جایی پیدا کرد و خود را به جمع نمازگزاران نزدیک نمی کرد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |