نگاه مخاطبان/ رنجنامه کارگران بازنشستهپیرمرد آهسته روانه پارک محل شد تا درذهن خود، به هزینه قبر و کف و دفن خود فکر کند. میترسید بمیرد و موجب شرمندگی خانواده اش شود. ولی از زنده بودن هم میترسید، - از زنده بودن و زندگی اش خجالت میکشید مخاطبان عصر ایران؛ محمود برزکار- گامهایی خسته، کمری خم و فروشکسته از درد آرتروز، زانوانی درناک، دندانهایی پوسیده و نیمه شکسته و اغلب فروریخته، لباسی نیمه مندرس با وصله های پیدا و پنهان، چهره ای چروکیده و پوستی درهم رفته ازسال ها کار درزیر آفتاب و باران و باد. صبحگاهان با شرمندگی با لقمه ای نان و پنیر بی کیفیت وگران و ترس از اینکه مبادا بیش از جیره اش بخورد، با نگاهی مغموم به گذران روز فکر میکند. اگر امکانش را داشت ساعتی با کنترل تلویزیون بیهوده و بیحوصله از این کانال به آن کانال میگردد، تماما حاکی از اخبار پیشرفت های شگرف علمی و مدیریتی و عدالت و سرودهای مذهبی و حماسی در تجلیل از آرمان ها و خدمات حاکمان و دولتمردان و سرسپردگی و دلدادگی کودکان به این خادمان. اما ساعت های متمادی تا شب و خوابی دیگرباقی است. چه کند؟ هیچ کس تحمل حضورش را ندارد. آهسته و لنگان بسوی پارک و بوستانی اکر دردسترس باشد - روانه میشود. نیمکتی خالی، تنها در سکوت و نگاهی به افق . برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |