میم مثل مادر و مادربزرگ شهید/ شهیدی که متن سخنرانی پدرش را نوشتبه اینجای حرف هایش که می رسد، چند دفعه ای روی زانوی خود زده و می گوید: قربون شکل ماهت بشم؛ وقتی نماز می خواندم، زودی میومد و سرش را روی پاهایم می گذاشت، کمی دست روی سر و محاسنش می کشیدم و اون از من می خواست تا دعا کنم شهید شود، آن زمان به خیال خام خود می گفتم که جنگی نیست که وحید هم شهید شود. آه بلندی کشیده و ادامه می دهد: چه می دانستم وحید برگزیده است، اغراق نمی کنم ولی واقعا برگزیده بود؛ همه شهدا برگزیده هستند؛ مثلا اصلا نه بهش یاد داده بودیم و نه زوری کرده بودیم ولی زمانی که دانش آموز بود، روزه می گرفت، نمازش نه تنها قضا نمی شد بلکه همیشه اول وقت هم می خواند. دامادی که راهی جبهه شد دوباره به زانویش زده و می گوید: قربان چشم هایت مادر! زمانی که مدافع حرم اعزام می شد، پدرش راهی شد، اما وحید تلاش می کرد تا پدرش را منصرف کند و او به جایش برود. اما اجازه نمی دادند که از یک خانواده دو نفر در جبهه باشد؛ من هم آن زمان دلم رضا نداشت که وحید برود و هر وقت از من می خواست تا اجازه دهم به جبهه برود، می گفتم نه لازم نکرده است. حتی وقتی پدرش برای مرخصی آمد با هم نقشه کشیدیم تا وحید را سروسامان دهیم بلکه بی خیال جبهه رفتن شود، همین کار را هم کردیم ولی دو ماهی از آغاز زندگی مشترکش نگذشته بود که به جبهه رفت و شهید شد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |