کلاس ریاضی با چاشنی غزلی از امام راحلخرداد بود؛ فصل امتحانات و کلاسِ فوق العاده ریاضی. معلم قبل از شروعِ کلاسَش، شعری خواند: سال ها می گذرد حادثه ها می آید، انتظارِ فَرَج از نیمه خرداد کِشَم . - خرداد بود؛ فصل امتحانات و کلاسِ فوق العاده ریاضی. معلم قبل از شروعِ کلاسَش، شعری خواند: "سال ها می گذرد حادثه ها می آید، انتظارِ فَرَج از نیمه خرداد کِشَم". خبرگزاری مهر ، گروه فرهنگ و ادب- الناز رحمت نژاد: مادربزرگم یک کُمُدِ چوبیِ قَهوه ای رنگ داشت که هر وقت دَرِ آن را باز می کرد تا برای منو بقیه نَوه ها نخودچی کِشمِش بیاورد، عَکسِ مَردی پُشتِ در کُمُد توجه من را به خود جلب می کرد! در فضایِ سرسبزی، مَرد محاسِنِ سفیدِ بلندی دارد، پارچه ای مشکی دورِ سرش پیچیده، دو سه تا لباس بلند به رنگ های قهوه ای، طوسی و سفید پوشیده، به دو تا پُشتیِ سفید و مشکیِ گُل گُلی تکیه داده است. چهره اش مهربان بود و کَمی اَخم داشت! یکبار وقتی دَرِ کُمُد مادربزرگ باز شد تا یک مُشت نخودچی و کِشمِش به من بدهد، زُل زدم به عکس و پرسیدم: مادربزرگ این مرد کیست؟ مادربزرگ نگاهی به عکس کرد، عکس را از پُشتِ در کُمُد کَند، رویِ چَشمانش گذاشت، بوسَش کرد و گفت: این امام خمینیِ با تعجب پرسیدم: امام خمینی؟ مادر بزرگ گفت: بله امام خمینی دوباره عکس را رویِ چشمانش گذاشت، بوسید و همانطوری که سَرِ جایَش برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |