مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
دوشنبه، 22 خرداد 1402 ساعت 11:152023-06-12سياسي

ماجرای شک فرماندهان به یک شهید در «سیدلَری»


«عملیات نزدیک است و بچه های تدارکات کیسه های حنا را توزیع می کنند.

تعدادی از بچه ها حناها را خیس می کنند تا قبل از عملیات بین رزمنده ها پخش کنند.

- عملیات نزدیک است و بچه های تدارکات کیسه های حنا را توزیع می کنند.

تعدادی از بچه ها حناها را خیس می کنند تا قبل از عملیات بین رزمنده ها پخش کنند.

سر به سر هم می گذارند و با شوخی و خنده، حنا سر و دست هم می مالند.

حنابندان کردن یک طرف ماجرا است و شستن آن، لب آب یخ رودخانه، ماجرای دیگری دارد! به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، کتاب سیدلَری زندگینامه دو شهید دفاع مقدس به نام های سیدمحمد و سیدعلی هاشمی را روایت می کند که نسبت پدر و فرزندی داشته اند.

سیدمحمد هاشمی پیرمرد ترک زبان و اهل روستای گرگین بیجار، بعد از شهادت پسرش سیدعلی از اولین شهدای پاسدار کردستان کشاورزی را رها کرده و به همراه همسرش مریم و دیگر فرزندانش راهی قم می شود.

بعد از سکونت در قم در پایگاه بسیج طفلان مسلم نیروگاه قم عضو و به جبهه اعزام می شود.

حضورش در جبهه باعث دلگرمی رزمنده ها بود.

سیدمحمدهاشمی در میان رزمندگان، به صبوری، خنده رویی و عبادت و خوشرویی زبانزد بود.

در تمام مدت حضور در جبهه حرفی از فرزند شهیدش نمی زد و در پاسخ به سوالِ اهل کجایی می گفت: سیدلَردَنم یعنی از سادات هستم.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

ماجرای شک فرماندهان به یک شهید در «سیدلَری»

ماجرای شک فرماندهان به یک شهید در «سیدلَری»