خواهرانه ای با عطر توت فرنگی کاغذی!خبرگزاری فارس - فاطمه احمدی؛ داشتند امین الله را زمزمه می کردند. یکدفعه یکیشان چیزی گفت و خنده شان گرفت. یکی رنگ لباس دیگری را بهانه می کرد، آن یکی حرف های رفیق غایبشان را یادش می آورد و یکهو همگی می زدند زیر خنده. همینطور مشغول بودند. حالا حدود دو سه روزی می شد که جسته و گریخته ایده هاشان را گذاشته بودند روی هم، پول هایشان را نیز و در تدارک بودند تا آن ها هم کاری کنند. دهه امامت است و هرکسی به هر طریقی که شایسته است و می تواند در تدارک کاری است، یکی با مالش، یکی با جانش، یکی با وقتش، یکی هم با ارتباطاتی که دارد کار را برای خادمین راحت تر می کند. خلاصه که راهی نیست که برای خشنودی مولایشان نروند این شیعیانِ دلتنگ ایوان طلای نجف . من این بار اما نه در شلوغی شهر بودم، نه بین خدام هیئات، نه داشتم گزارش خدمت های گروه های جهادی را که در این عید اضحی به پیروی از بابای یتیمان درب خانه یتیمان را می زدند می نوشتم. من در خانه نشسته بودم، خانه کوثر . من بین چند دختر بیست و چند ساله نشسته بودم، که نه بسیجی بودند نه گروه جهادی داشتند و نه از جایی بهشان گفته شد بود این شما و این هم بساط خیرات، بنیشنید دور هم و نذری درست کنید. هیچکدام از این ها نبود و همه شان بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |