گردن هایی که از ما بریدند و نامی که از سرهایمان نیفتادمردانی سیاه پوش، بدقیافه و با شمشیرهایی کشیده، جوان هایی که ریش هایشان تازه ریشه زده را از یقه می کشند و اسم هایشان را می پرسند. جوانی می گوید: - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: فیلم را پخش می کنم و خشکم می زند. هزار بار خواستم تا آخرش را ببینم و هزار بار دست و دلم لرزید. مردانی سیاه پوش، بدقیافه و با شمشیرهایی کشیده، جوان هایی که ریش هایشان تازه ریشه زده را از یقه می کشند و اسم هایشان را می پرسند. جوانی می گوید: علی و سرش را بی جرم و حتی محاکمه، می بُرند. خون همه جا می پاشد و بدن بی جانش را روی کپه جسدها پرت می کنند. اما هنوز صف بلندی از جوان های شیعه عراقی باقی مانده که پایان همه شان روضه قتلگاه است. بمیرم برای مادرهایشان. مگر جرم شان چیست؟! فیلم جلوتر می رود. جوان بعدی را کشان کشان از صف بیرون می آورند. می گویند: نماز بخوان. می خوانَد. می گویند: نه! اذان نمازت را هم بگو اذان می گوید: الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله و سکوت می کند. نفرت، چشم های مرد سیاه پوش را پر کرده. نعره می کشد: بقیه اش را هم بگو رافضی! جوان دستپاچه می شود. تنهاست. کم سن و سال است. مادری کنارش نیست و خونِ لخته شده ی گردن های بریده ی رفقایش، دور تا دورش را پر کرده. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |