نقش عشقِ هوش مصنوعی بر رویای افسانه2 ساعت بیشتر از شروع کارش نگذشته بود که نفسش را با صدا بیرون داد و به پشتی صندلی تکیه داد. برق چشمانش را می دیدم. کمی جلوتر رفتم و به صفحه نمایش خیره شدم. - خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی پشت سیستم نشسته بود و مدام خط های عجیب و غریب می کشید. یاد دوران دبیرستان خودم افتاده بودم که باید رسم می کشیدم؛ یک شبانه روز با خط کش و مداد به جان کاغذ می افتادم و آخر سر کاغذ شده بود پر از رد مداد و چروک هایی که حاصل عرق دست بود. فردا روزش هم نگاه های مستاصلی که به خانم معلم داشتم تا آن رسم چرک و شلخته را بپذیرد و نمره بدهد. از کار افسانه خانم در عجب مانده بودم، 2 ساعت بیشتر از شروع کارش نگذشته بود که نفسش را با صدا بیرون داد و به پشتی صندلی تکیه داد. برق چشمانش را می دیدم. کمی جلوتر رفتم و به صفحه نمایش رایانه خیره شدم. دهانم باز ماند. بی نظیر شده بود. همان فرش رویاهایم بود همان چیزی که ماه ها از این شهر به آن شهر رفته بودم و هنوز پیدایش نکرده بودم. افسانه خانم خوب فهمیده بود پس پرده ذهنم چه می گذرد. این علم جدید هم عجب چیز عجیب و غریبی است. البته اهل فنش را هم می خواهد. مثلا اگر من پشت این سیستم بنشینم حسابی دست و پایم را گم می کنم اما خانم دکتر ماشاءالله همه فن حریف است اصلا مگر می شود فرزند این آب و خاک بود و تا این حد کار بلد نبود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |