دسته ای که نوای معجزه حسین را می نوازدقصه طبل و سنج و ترومپت عشق دارد؛ به همین خاطر پیشنهاد دادم تا من سر از قصه طبل و سنج و ترومپت درآورم و آن هوای سَر رفته از وجودم را به وقت شنیدن نفس های بیرون زده از سازها کنکاش کنم. قرار این شد، کندوکاو از من باشد و فاش راز سرنای غمین از دسته سازهای بادی؛ هیأت به هیأت دنبال شان راه افتادم و گوش شدم برای شنیدن حزن برخاسته از تک تک نفس هایشان. نوا به نوا گوش شدم و بغض، بغضی که امان نداد، شکست و گریه شد؛ باز راه به راه شد و منِ سرگردان دنبال دسته سازهای بادی از این هیأت به آن هیأت و از این نوای حزن به آن آوای اندوه. دو سه هیأت رفته نرفته و دو سه قطعه شنیده نشنیده، چهار حرف عاشقی را دیدم در چشم های نفر به نفرشان، چشم هایی که با دمیدن و نواختن ساز، باران کوک می کنند و رقص کنان روی گونه می لغزند و رد حسین به جای می گذارند. اول کاری رازشان فاش شد و ریتم حزن انگیزشان فریاد کوچه بِلِ باریک صدای عالم و آدم، از آن غم هایی که تا دل آسمان و تا اعماق جانمان ریشه می دواند از همان هایی که حکایت دشت است و نیزه و اربا اربا. روایت اشک از قصه حسین(ع) دسته سازهای بادی یا به قول امروزی ها گروه موزیک حماسی را میان بحبوحه نفس دادن و دل خریدن به چالش گفتن و شنیدن کشاندم تا رد عشق حسین از چهره شان به زبان جاری شود و من با اشک بنویسم قصه حسینی شدن را. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |