سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایتبرادران رزمنده از او دور افتاده اند ولی زمزمه شعر خواندنش را می شنوند. صدای علی اکبر محزون است و دل نشین: «رندانِ تشنه لب را آبی نمی دهد کس، گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت، - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: آفتاب بی رحمانه روی گردن های برادران رزمنده چنگ می اندازد و دانه های درشت عرق شان را می سوزانَد. پشت گردن هایشان سرخ شده و پوتین ها دهن باز کرده اند. لخ لخ کنان، اسلحه را روی شانه هایشان می کشند و پیشانی های زخمی شان را با چفیه می بندند. انفجارهای دم به دقیقه، نفسشان را بریده. نه می توانند جلو بروند و نه راهی برای عقب کشیدن دارند. و تانک ها، پشت سر هم جلو می آیند تا استخوان های سینه هاشان را لگدمال کنند. آب دهنشان را قورت می دهند و کناره جاده می ایستند تا فشنگ هایشان را بشمارند. گلوله های سربی، انگار توی مشت هایشان آتش گرفته اند. کم اند و بعثی ها، هزار برابرشان؛ چیزی شبیه ظهر عاشورا و ایستادنِ امام حسینی در برابر لشکر شمر. لب های خشک شان را روی هم می کشند و به چشم های هم زل می زنند. پلک هایشان سنگین شده و زیر چشم های بی خواب شان، گود افتاده. یکی شان که سربند سرخ یا زهرا را محکم روی پیشانی اش بسته می ایستد و با صدای بی رمقی می گوید: تا جایی که پاهایمان جان داشته باشد جلو می رویم! بقیه سر تکان می دهند و با لبیک یا حسین بلند می شوند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |