هیچ کس به گرد پای عراقی ها نمی رسد!دخترک برایم لباس آورده، به گمانم لباس های مهمانی اش باشد. حالا او می خندد و من بغض کرده ام. یاد برادرم می افتم که می گفت: «هنگام اربعین در مهمان نوازی، - دخترک برایم لباس آورده، به گمانم لباس های مهمانی اش باشد. حالا او می خندد و من بغض کرده ام. یاد برادرم می افتم که می گفت: هنگام اربعین در مهمان نوازی، هیچ کسی به گرد پای عراقی ها نمی رسد! نداشته، تصمیم گرفته چند زائر را سر سفره ساده شان بنشاند. گرچه تا اندکی قبل ترس از بیابان های ناشناخته عراق چهار ستون روح و جسمم را می لرزاند اما حالا خدا را شکر می کنم که مهمان این خانه شده ام. در پذیرایی خانه شان نشسته ایم. پذیرایی؟ نه… یک اتاق سه در چهار که دیوارهای تیره اش به زحمت با یک لامپ کم مصرف روشن شده اند و وسطش یک زیلوی رنگ و رو رفته انداخته اند؛ از همین زیلوهای مسافرتی که تا می شوند و ما برای پیک نیک در پارک و جنگل روی زمین پهن می کنیم. دور تا دور اتاق را تشک های سال خورده نازکی انداخته اند و چند متکای بزرگ به جای پُشتی به دیوارها تکیه کرده اند. مادر ابوسلمان زانو به زانویم نشسته و برای من و محدثه حرف می زند. احمد و مرتضی هم دو نفره با هم مشورت می کنند و کلمات عربی را با ال کنار هم می گذارند و به خورد ابوسلمان می دهند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |