نماز اول وقت و تلنگر «خمپاره 60 »یکدفعه صدای مهیب و گوش خراش انفجار بلند شد، بعد بلافاصله دود و گرد و خاک تمام فضای سنگر را گرفت و همه جا را تیره و تار کرد. صدای انفجار به حدی بلند و نزدیک بود که مطمئن شدم کارم تمام است و باید با زندگی خداحافظی کنم. - یکدفعه صدای مهیب و گوش خراش انفجار بلند شد، بعد بلافاصله دود و گرد و خاک تمام فضای سنگر را گرفت و همه جا را تیره و تار کرد. صدای انفجار به حدی بلند و نزدیک بود که مطمئن شدم کارم تمام است و باید با زندگی خداحافظی کنم. به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، احمد امیری از سربازان لشکر 16 زرهی قزوین در خاطره ای از انفجار گلوله خمپاره 60 دودزا در زمان جنگ تحمیلی روایت می کند: در سال 1361 چند دقیقه به ساعت یک ظهر مانده بود که من و همسنگرم برای وضو گرفتن و خواندن نماز از سنگرمان در خط مقدم بیرون آمدیم، اما به دلیل هوای سرد اسفند ماه و اصابت گلوله خمپاره های پی در پی عراقی ها موقتاً بی خیال نماز شدیم و با خودمان گفتیم چون نمازمان حالا حالاها قضا نمی شود و چند ساعتی وقت داریم بهتر است تا کم شدن آتش خمپاره های دشمن توی سنگرهامان برویم و چرت بزنیم. چند لحظه بعد بچه هایی که صدای انفجار را شنیده بودند، ما را با آه و ناله و گریه از سنگر بیرون آوردند. با این فکر به سمت سنگر راه افتادیم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |