این نفوذی نوجوان بهتر بشناسیم«یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه هفت عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت می کرد. به او گفتند که باید اسلحه را تحویل بدهی. می گفت به شرطی اسلحه را تحویل می دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن. - یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه هفت عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت می کرد. به او گفتند که باید اسلحه را تحویل بدهی. می گفت به شرطی اسلحه را تحویل می دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن. دست آخر به او یک نارنجک دادند. یکی گفت: دلم برای عراقی های مادر مرده می سوزد که گیر بیفتند. بهنام خندید. به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، بهنام محمدی در دوازدهمین روز از بهمن ماه سال 1345 در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد. فرز، چابک، بازیگوش و سرزبان دار بود. شهریور 59 بود که شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود؛ خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند. باور نمی کرد که خرمشهر دست عراقی ها بیفتد، اما جنگ واقعاً آغاز شده بود. بهنام تصمیم گرفت بماند؛ بمباران هم که می شد بهنام 13 ساله بود که می دوید و به مجروحین می رسید. از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن می دهد؛ مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ3) مقابل عراقی ها ایستاده بودند، رییس جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |