نوعروسانی که بر پیکر داماد خود کِل می کشندخبرگزاری فارس - تهران؛ گاهی آدم مخش سوت می کشد از دیدن برخی چیزها. خصوصا اگر پای ایمانش لنگ بزند؛ که مگر این زن ها و نوعروس ها چقدر درد کشیده اند که به رفتن مردهایشان آنقدر مصمم اند. مگر زن نیستند؟ مگر مادر نیستند؟ مگر این ها دل ندارند؟ کوچک که بودم تا نوک درختان گردویمان بالا می رفتم. درختان گردو بلند بودند و شاخه هایشان نازک بود و نرم. یک گردو هم روی درخت نمی گذاشتم. هرکسی هم پایین درخت، گردوهایم را جمع می کرد ذوق می کرد. خصوصا مادرم. البته هر بار کلی نصیحتم می کرد. و کلی تذکر می داد که مراقب شاخه زیر پایم باشم که نازک نباشد. اما از اینکه بیشتر از همه هم سن و سال های خودم گردو می چیدم احساس غرور می کرد. حس خوبی بهش دست می داد. حس اینکه پسرش از بقیه مردتر و نترس تر و جسورتر است و توی جیبش پرتر خواهد بود. تا یک سال زد و باد یکی از مردهای روستا را از درخت پایین انداخت. فامیلمان بود. دو سه بچه ی قد و نیم داشت که وقتی روز تشیع جنازه، سر قبرستان می دیدیشان دلت برایشان کباب می شد. آن روز، روز عزا بود. مرد جوانی نه طی روزها مریضی بلکه بدون کوچکترین بیماری، در صحت و سلامت، با بدنی آماده رفته بود روی درخت، باد درخت را تکان داده بود و تمام؛ مرد افتاده بود و بعد از چند روز فوت کرده بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |