قصه های کودکانی از جنس امیدبچه شیرینی خانه است، شاید این را بارها شنیده باشید، انصافا واقعیت هم دارد، جایی که بچه باشد، مسوولیت وجود دارد، تعهد خواهد بود، عشق و شادی و سر و صدا وجود خواهد داشت؛ - خبرگزاری فارس_تبریز؛ کتایون حمیدی: دیگر طاقت مان طاق شده بود، بهمن ماه ها پشت سر هم می آمد اما هیچ خبری از آن معجزه وعده داده شده به ما نبود. ظرف تحمل مان لبریز شده بود! اما آن انتظار شیرین تَهِ دل مان که از درون فریاد می زد که قرار است بشود، سرپا نگه مان می داشت و نمی گذاشت فرو بریزیم؛ می دانی ما کاخ دلخوشی هایمان را با دلبستگی به آن معجزه بنا کرده بودیم! می دانستیم که قرار است در یکی از همین بهمن ماه ها بیاید. بهار امسال بود که با ما تماس گرفتند؛ خبر از آن معجزه بهمن ماه مان دادند! پشت تلفن لرزیدم! یکهو همه سختی های آن چند سال انتظار، بدو بدو خودشان را پشت پلک هایم رساندند؛ همه آن روزها مرور می شد، مرور می شد و مرور می شد! آخ چه خستگی مقدسی. شاید باور نکنید ولی آن تماس بهترین تماس عمرمان بود! می دانید چه بهمان گفتند؟ گفتند بیایید علی، نوزاد متولد 21 بهمن ماه سال 1401 تان را ببرید؛ گفتند بیایید همه دنیا ی تان را بردارید ببرید، گفتند بیایید نفس تازه زندگی تان را ببرید! نگو این معجزه مان واقعا بهمن ماه به دنیا آمده است و فقط دو سه ماه دیرتر ما پیدایش کردیم! قصه اول: برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |