دردسرهای زندگی با همسر بلاگرنم نم باران پاییزی که روی سنگ فرش خیابان نشست کم کم گرد و غبار و سیاهی را از چهره پیاده رو شست. به گزارش سایت قطره و به نقل ازایران، باران همیشه زیباست چون طراوت و تازگی را برای این شهر دودگرفته به ارمغان می آورد. اما با شدت گرفتن باران کم کم بر شدت ترافیک صبحگاهی هم افزوده می شد و رهگذران را بیشتر از آنکه بتوانند از این باران زیبای صبحگاهی لذت ببرند نگران می کرد که مبادا دیر به محل کار و تحصیلشان برسند. در میان این مسافران گرفتار در ترافیک صبحگاهی دختر جوانی که ساعت 9 صبح وقت رسیدگی به پرونده طلاقش بود نیز انگار بیش از دیگران اضطراب دیر رسیدن داشت. دقایقی از وقت موعود گذشته بود که به دادگاه رسید با عجله پله ها را بالا رفت و به شعبه رسید. همسرش پشت در منتظر او بود، هردو بدون کلمه ای حرف وارد اتاق شدند. مدیر دفتر قاضی با لحنی تند گفت: وقت شما ساعت 9 بود چرا دیر کردید؟ دختر عذرخواهی کرد و روی صندلی نشست. قاضی در حال مطالعه پرونده بود وقتی سرش را بلند کرد با لبخند گفت: مهرداد و مهرسا ! اسمتان که به هم می آید اما انگار خودتان با هم کنار نمی آیید. پسرم چرا دادخواست طلاق دادی؟ مهرداد نگاهی به همسرش کرد و گفت: آقای قاضی زندگی ما در فضای مجازی خلاصه شده البته که همین فضای مجازی باعث ازدواج ما شد اما دیگر از حد گذشته است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |