روایتی از گمنامی در زمین ، مشهور در آسمانبه راستی که گمنام بودن برای کسانی که آرزوی شهرت دل و دین شان را ربوده، دردی است استخوان سوز ولی در مقابل برای افرادی که با خدای خویش معامله کردند و دل در گرو یگانه هستی نهادند، - خبرگزاری فارس مازندران ـ مهرآسا جانعلی پور مثل همیشه گوشه چارقد مادر را بوسید و سرمه چشمانش کرد. از زیر قرآن رد شد، یکبار، دوبار، سه بار، تا دل مادر را به آمدن دوباره اش قرص کند. روی پله اول نشست و بندهای پوتینی را که بوی واکس آن، مشامش را قلقلک می داد، بست. کوله را برداشت، چفیه اش را مرتب کرد و برای آخرین بار از حوض فیروزه ای داخل حیاط، آبی به دست و صورتش پاشید و رفت. رفت و با رفتنش مادر، دعای شب و روزش را بدرقه راهش کرد. این چند خط روایت مردان مردی است که ظلم و تجاوز صدام و بعث را بر نتابیدند و از همه چیز خود گذشتند و به اذن رهبرشان، راهی جبهه های حق علیه باطل شدند. عده ای اسیر شدند و عده ای با پای خود برگشتند. عده ای دست و پای خود را بر روی خاک های تفتیده جنوب جا گذاشتند و عده ای چشم دادند. اگر خاطرمان باشد، دوران مدرسه همیشه شاگرد زرنگ های کلاس روی نیمکت های جلو جا خوش کرده بودند تا مبادا حواس شان از درس، معلم و هدفی که برای خود نگاشتند، ذره ای پرت شود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |