شهری که از نفس می افتدبرایمان عادی نشده است اما مجبوریم که عادت کنیم. درست یک روز یا چند ساعت بعد از آنکه باران رحمت الهی بر سرمان باریدن می گیرد، دوباره ابرهایی که این بار نه نوید بارش که خبر بازگشت آلاینده ها را پخش می کنند، - نفس شهر که به شماره می افتد، دم و بازدم شهروندانش هم دست به گریبان می شوند. پست های امداد و اورژانس، پای ثابت میدان های بزرگ می شوند. بیماران قلبی و ریوی و آنانی را که آلرژی های تنفسی دارند، توصیه به این می کنند که از منازل خود خارج نشوند؛ گویا وضعیت شهر قرمز است و خانه امن ترین پناهگاه ریه هایشان است. مهدکودک ها، پیش دبستانی ها و دبستانی ها را از رفتن مدرسه منع می کنند و آموزش آن لاین یا همان برخط خودمان را که یادگاری از روزگار کروناست، جایگزین آموزش حضوری می کنند تا شاید دعوای میان دم و بازدم آنها کمتر از بزرگسالانشان باشد. کمیته بحران تشکیل می دهند. بر سر یک میز که می نشینند روی کاغذ چیزهایی تصویب می کنند که حق الجلساتشان حلال وار باشد! خروج پلاک ماشین ها را از جایی که پارک شده اند، منوط به زوج یا فردشان می کنند. البته این تصمیم را هم نه از همان روزهای اول که گویا تا همین دیروز هم در خواب خرگوشی که چه عرض کنم، پیش از زمستان به خواب زمستانی رفته بودند و تازه فیلشان یاد هندوستان کرده و به خاطر مبارکشان رسیده که ای وای دست رو برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |