مطالب مرتبط:
داستان عجیب تانک هسته ای کرایسلر که هرگز ساخته نشد
داستان عرضه پژو 206 ویژه جانبازان
داستان عجیب یک تانک هسته ای که هرگز ساخته نشد
داستان عرضه 191 پژو 206 ویژه جانبازان / قیمت 400 میلیون!
داستان عجیب تانک هسته ای کرایسلر که هرگز ساخته نشد (+عکس)
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 6 بهمن 1402 ساعت 11:552024-01-26حوادث

آدینه با داستان/ از کافه نادری تا رِنگ شهرآشوب


آدم های کافه نادری آرام تر از آدم های آن بیرون اند.

صبورترند انگار و لبخندهای شان ساختگی نیست.

هیچ یک از آدم های این شهر را نمی شناسم و تقریبا کسی نبوده که بیشتر از چند دقیقه با من هم کلام شده باشد.

-  داستان کوتاه  مریم رحمَنی       سال هاست همین را می بینم.

در باز می شود و کسی می آید تو! گاهی تنها، گاهی با کَسانش.

      زن و مرد جوانی با دختر بچه ای چهار-پنج ساله آمدند.

زن دست دخترک را گرفته بود و با قربان صدقه او را از دو پله ی ابتدای ورودی بالا آورد و هربار آفرین بلند و کش داری نصیب دخترک می کرد و دخترک بی آن که پاسخی به مادر بدهد مات و مبهوت، یکی یکی لباس های آویخته به رگال ها، سقف مغازه و رنگ های جور و واجور در و دیوارها را نگاه می کرد.

چشم های درشت و روشنش بین ترکیب رنگ ها و بافت های مختلف دو دو می زد و نگاه چند مشتری دیگر را به خود می کشاند.

   مرد پشت سرشان آرام آرام راه می رفت و چشم ها و سرش درست جاهایی را نشانه می رفت که چند لحظه ی قبل جای نگاهِ زن روی آن ها نشسته بود.

   دیگر چیزی نمی توانستم ببینم.

از اینجایی که من ایستاده ام فقط  همین چیزهای محدود دیده می شوند:    بخشی از ردیف رگال های وسط که پولیورها و شومیزهای زنانه روی شان چیده شده اند.


برچسب ها: کافه نادری - دختر - دخترک - آرام - ترکیب رنگ ها - نادری - گاهی
آخرین اخبار سرویس:

آدینه با داستان/ از کافه نادری تا رِنگ شهرآشوب

آدینه با داستان/ از کافه نادری تا رِنگ شهرآشوب