آدینه با داستان/ فرخنده مالکفرخنده مالک زن خوبی ست. با مستأجرهایش راه می آید . یکی این را گفت و توی ذهنم نشست که خوب است آدم ها باهم راه بیایند. هر که هستند و در هر موقعیتی که خودشان را به آن رسانده اند. - فرخنده مالک زن خوبی ست. با مستأجرهایش راه می آید . یکی این را گفت و توی ذهنم نشست که خوب است آدم ها باهم راه بیایند. هر که هستند و در هر موقعیتی که خودشان را به آن رسانده اند. فرخنده مالک زن خوبی ست. با مستأجرهایش راه می آید . یکی این را گفت و توی ذهنم نشست که خوب است آدم ها باهم راه بیایند. هر که هستند و در هر موقعیتی که خودشان را به آن رسانده اند. زنی کوتاه قامت بود، حدودا 60 ساله که لباس ساده ای تنش کرده بود. پیراهن و دامنی بلند که چندان هم به تنش ننشسته بود. مثل وقت هایی که توی خانه حوصله نداری لباس های جور بپوشی تا وقتی از کنار شیشه یا آینه ای رد شدی و خودت را در آن دیدی، دوباره برگردی و بیشتر برانداز کنی و شاید اگر حالت به قاعده هم بود، حسابی سر کیف بیایی و حتی بروی کنار میز آرایشت و لب هایت را قرمز یواشی بزنی. بعد فکر کنی حالا چای با کمی دارچین خیلی می چسبد. کتری را پر آب کنی و بزنی زیر آواز. و پاک یادت برود از کنار در شیشه ای که رد می شدی می خواستی بروی توی اتاق و روی تخت لم بدهی و رویاها را به هم ببافد و بشکافد و از نو هی ببافد و ببافد. برچسب ها: فرخنده - مالک - نشست - لباس - پیراهن - کوتاه - شیشه |
آخرین اخبار سرویس: |