ماجرای رضایت یک مادر برای مدافع حرم شدن پسرشطولی نکشید که توفیق دفاع از حرم نصیب ابراهیم شد. می دانست که من و پدرش تحمل دوری اش را نداریم، برای همین سر سفره گفت: «می خوام برم سفر، مامان جان! - مامان جان، اگه بی بی زینب(س) بطلبه، میخوام مدافع حرمش بشم. ابراهیم، شوخی میکنی یا جدی میگی؟ اونجا جنگه، خطرناکه پسرم! ما دوریت رو چطور تحمل کنیم؟ مامان جان! مردم اون کشورهایی که الان داری می بینی توی تلویزیون، فلسطین، یمن، سوریه، حتی عراق، همه شون یه روزی مثل ما خونه زندگی خوبی داشتن، ولی دشمن امانشون نداد و به همه چیزشون هجوم برد. ما اگه نریم کی از مردم مظلوم و بی گناه دفاع کنه؟ کی از حرم بی بی زینب(س) دفاع کنه؟ این کفتارها منتظرن مدافع حرمی نباشه تا اول حرم رو به خاک و خون بکشن، بعد هم بیان سراغ ما تو مملکتمون جنایت هاشون رو تکرار کنن. من پاسدارم، وظیفه شرعی دارم که جلوی این جنایتکارها رو بگیرم. حرفهایش جواب نداشت. با اینکه دلم آشوب بود ولی گفتم: ان شاء الله خود حضرت زینب(س) ازت محافظت کنه. من که راضی شدم، سراغ پدرش رفت و او را هم راضی کرد. خاطره ای از مرضیه سلیمانی، مادر شهید برگرفته از کتاب اسمی از تبار ابراهیم ؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم ابراهیم اسمی انتهای پیام برچسب ها: مدافع حرم - مامان - مدافع - ابراهیم - دفاع - دفاع از حرم - جنایت |
آخرین اخبار سرویس: |