که باور می کند افتادن سرو تناور را؟مرگ ها گاه ناباوراند و برخی انگار همیشگان هردم حاضرند. حکایت سرو اند و سهی قد درختان که زمستان و بوران را تاب می آورند و رفتنشان در بهار و گرمای تموز و هنوز انگار به مطایبه ای بی نیاز از طبیب می ماند و رسیدن بر دریاچه ای کو سراب نام دارد و ناباور. - . عصرایران ؛ احسان اقبال سعید – مرگ که از راه می رسد سرها در گریبان است و اذهان ملول، مشوش و نیز دل آشوب که این دریای کرانه ناپدید، پیل افکن و نیز نهنگ کش از کجای روز زمانه ی انسان سربرآورد و بر خاک افکند. مرگ حقیقتی ست کو تا بر زمین زیست انسان سایه ای تا همیشه نگسترد ناباور است و آدمی می پندارد آن آفتاب با بام خانه ی او میانه ندارد تا سایه اش رفتنی تا همیشه بر جان و جهانش مستولی دارد. مرگ ها گاه ناباوراند و برخی انگار همیشگان هردم حاضرند. حکایت سرو اند و سهی قد درختان که زمستان و بوران را تاب می آورند و رفتنشان در بهار و گرمای تموز و هنوز انگار به مطایبه ای بی نیاز از طبیب می ماند و رسیدن بر دریاچه ای کو سراب نام دارد و ناباور. هیچ کس نمی داند و به راویت شاعر آنان که محیط فضل و آداب شدند/ در جمع کمال شمع اصحاب شدند/ ره زین شب تاریک نبردند برون/گفتند فسانه ای و در خواب شدند . چرا با وجود همه تاکیدات آیینی و نیز برپا بودن گورستان ها انسان مرگ را ناباور و نابهنگام می داند و می شمارد و برا برچسب ها: باور - درختان - زمستان - حکایت - بوران - انسان - همیشه |
آخرین اخبار سرویس: |