عباس پرپر می شد و آزادگی بر خاک می غلتیدخبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - شعر آیینی - خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - شعر آیینی شعری از علیرضا طبایی از شعله خشم، آسمان ها شعله ور بود و زمین می سوخت لب های خاک تشنه، زیر نیزه های آتشین می سوخت یک سوی ایمان بود و عشق و رادمردی، در صفی ستوار آن سو، ولی، قلب دنائت از لهیب آز و کین می سوخت هنگامه مردی و رویارویی بیداد بود و داد بیم زوال روح دین می رفت، کم کم داشت دین می سوخت شور شهادت بود و رفتن، آتش و دل های دریایی در یورش تاراج طوفانی، کز آن، باغ یقین می سوخت گاه وداع آخرین خورشید، نبض آسمان می کوفت از این وداع واپسین، بال و پر روح الامین می سوخت عباس، مردی از تبار دانش و رادی، . علی واری! یادآور مردی که از یادش، غرور کافرین می سوخت لب تشنه، آبی بر گرفت و ریخت، چون در آب پیدا بود در خیمه ها، لب های خشک غنچه هایی نازنین می سوخت بیرون شد از شط، تاخت سوی خیمه، با مشکی پر از لبخند در پیش رویش، گرچه، تیغ روبهان در کمین می سوخت تیغ از کمین برجست، ماهی در محاق افتاد، دستی سوخت دستی که بر آن بوسه ها می زد امیر المومنین، می سوخت یکباره سقف آسمان آمد فرود و نخل ها دیدند از زخم گرگان، مشک از هم می درید و اسب و زین می سوخت با نعره عباس، فریاد حسین (ع) آمیخت با امواج موج برادر جان طنین افکند و خواهر، زان طنین می سوخت عباس پرپر می شد و آ برچسب ها: خبرگزاری دانشجویان ایران - سوخت - دانشجویان - شعر آیینی - خبرگزاری - دانش - علیرضا طبایی |
آخرین اخبار سرویس: |