امروز با سعدی: دیگران چون بروند از نظر از دل بروندیا چه کردم که نگه باز به من می نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راستتا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان در دل من رفته که جان در بدنی تو همایی و من خسته بیچاره گدایپادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنمور جوابم ندهی می رسدت کبر و منی مرد راضیست که در پای تو افتد چون گویتا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهولمستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغباغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردنغالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند برچسب ها: شیرینی - همایی - مشغول - چوگان - درویش - رفته - چربی |
آخرین اخبار سرویس: |