رنگ هایی که با یک انفجار در «بو، صدا و لمس» خلاصه شدفکرش را بکنید روزی با چشم هایش، دنیا را می دید، برای آینده اش برنامه ریزی کرده بود، قرار بود با این چشم ها بسیار سفر کند، همسرش را ببیند، - ایسنا/قزوین فکرش را بکنید روزی با چشم هایش، دنیا را می دید، برای آینده اش برنامه ریزی کرده بود، قرار بود با این چشم ها بسیار سفر کند، همسرش را ببیند، به زیبایی فرزندانش احسن الخالقین بگوید، اما یکباره با یک انفجار در خط مقدم زندگی اش در بو، صدا و لمس خلاصه شد، این کلیاتی از زندگی جانبازانی است که ناگهان نور از چشمانشان به دلشان تابید. زندگی روال عادی خود را داشت، بهار انقلاب به تابستان رسید اما ناگهان طوفانی سهمگین در برابر یاران انقلاب نمایان شد و همه آن هایی که دل در گرو مهر خمینی (ره) کبیر داشتند داوطلبانه به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافتند بی هیچ ترسی از مرگ و بی هیچ ترسی از نقص عضو چراکه با خدای خود عهد کرده بودند در راه دین و کشورشان تا آخرین قطره خودن خود را ایثار کنند و اینگونه برخی شربت شهادت را نوشیدند و برخی با نقص عضو جانباز شدند. در میان این شهدای زنده برخی چشم هایشان به روی دنیا بسته شد اما چشم دلشان همواره در پی نور رفت و می رود. عملیات کربلای پنج و چشمانی که از سو رفت به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، محمدعلی رحیمی شال، یکی از رزمنده هایی است که از 16 سالگی به واسطه بسیج وارد جبهه شد برچسب ها: برنامه ریزی - زندگی - قرار بود - انفجار - برنامه - ناگهان - انقلاب |
آخرین اخبار سرویس: |