درحاشیه پیاده روی جاماندگان اربعین حسینی در تهران/ وقتی که بغض آسمان با روضه های ما وا شدمردی که بر گردنش چفیه داشت و برای مردم حلیم می ریخت؛ با شور و شوق و احساس خاصی در حالی که به حلیم اشاره می کرد؛ می گفت: «با نیت بخوریدهااا». - مردی که بر گردنش چفیه داشت و برای مردم حلیم می ریخت؛ با شور و شوق و احساس خاصی در حالی که به حلیم اشاره می کرد؛ می گفت: با نیت بخوریدهااا . گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، پله برقی های مترو هرچه بالاتر می رفتند؛ صدای بلندگو بیشتر می شد. از میکروفن صدای امیر عباسی شنیده می شد که داشت لبیک یا حسین را می خواند. هیئت ها به همان سبک و سیاق موکب های عراقی، در کنار خیابان و بعضا درب منزل و داخل دکان برپا شده بود. کمی پایین تر از مترو میدان شهدا؛ اطراف موکب محله دروازه شمیران شلوغ بود. یکی از افرادی که داخل موکب بود؛ با پارچ پلاستیکی قرمز رنگی از دیگ بزرگی؛ آش شله قلمکار برمی داشت و در ظرف های یک بار مصرف می ریخت. حرارت آش در هوای سرد دیدنی بود؛ بخاری که از آش بلند می شد حکایت از سردی هوا و داغ بودن آش داشت و در هوای سرد؛ آش شله قلمکار داغ می چسبید. هوا دلش گرفته بود. انگار می خواست ببارد ولی دلش نمی آمد؛ شاید دلش برای افرادی می سوخت از میدان شهدای به سمت شاه عبدالعظیم حرکت کرده و قرار بود که 15 کیلیمتری را پیاده روی کنند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |