رمزگشایی از یک مهاجرت مرموزداستان رفتن «تینا» از یک روز میانه پاییز شروع می شود. پاییز سه سال پیش. همان روز که فرم های درخواست را پر می کند و تصمیمش برای رفتن قطعی می شود. - داستان رفتن تینا از یک روز میانه پاییز شروع می شود. پاییز سه سال پیش. همان روز که فرم های درخواست را پر می کند و تصمیمش برای رفتن قطعی می شود. به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا به نقل از ایران ، تینا 35 ساله، فارغ التحصیل مهندسی شیمی است. آن موقع 32 ساله بوده و به نظر خودش فرصت زیادی را از دست داده بوده. برای چه کاری؟ مهاجرت؛ رؤیایی که همیشه در سر داشته: در ایران مشکل خاصی نداشتم. کار خوبی داشتم و ناراضی نبودم. به هرحال مشکلات کلی برای همه وجود دارد اما نه چیزی که آزار دهنده باشد. این مسأله ای بود که خودم داشتم. از وقتی کم سن بودم، دوست داشتم مهاجرت کنم؛ امریکا یا کانادا. راست اش برای کانادا هم اقدام کردم اما متأسفانه زمانی بود که در سوریه جنگ شروع شد و پرونده های عده ای در سفارت گم شد یا حداقل این جور به ما گفتند و کلاً قضیه منتفی شد. تا مدتی اصلاً قید مهاجرت را زدم اما برایم مثل هدفی بود که از آن باز داشته شده ام. راست اش سنم هم داشت بالا می رفت و امتیازم را برای مهاجرت از دست می دادم. به خاطر همین بود که تصمیم گرفتم از طریق شرکت، اقدام کنم چون راه آسان و ارزانی بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |