پس از آن روز آخرالزمانیهنوز آفتاب به نیمه آسمان نرسیده و صدای همهمه نزدیک ظهر یک روز تعطیل در شهر نپیچیده بود؛ صدای سوت ورزشی می آمد. با وقفه های مشخص. با صدای اول، دست ها بالا می رفت. - سوت بعدی، به سمت راست و بعدی، به چپ. برای بازی فوتبال آماده می شدند؛ مردان شهر سرپل ذهاب. به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، از میان فنس هایی که چند متر دورتر از این فوتبالیست ها، دور زمین کشیده شده بود می شد دید که زمین چمن ورزشگاه احرار دیگر مانند صبح فردای زلزله 7. 3 ریشتری غرب کشور، تصویری آخر الزمانی ندارد. دیگر خبری از نشست و برخاستن بالگردهایی نبود که آب، تغذیه و کیسه جسد می آوردند و مصدومان را می بردند. دیگر نه آمبولانس ها کنار زمین بودند، نه زخمی هایی که هر گوشه دراز کشیده باشند و نه مادری که شیون کنان پی فرزندش که روی برانکارد سوار بالگرد می کردند باشد. امروز، سرپل ذهاب وحشت زده نیست، بهت زده نیست. ساکت تر است ولی، آرام . نه. از گوشه همان فنس ها می شد فوتبال سرپلی ها را دید. فنس هایی که روی آن حوله، پیراهن، جوراب و لیف آویزان شده بود تا خشک شوند. فنس هایی که رخت آویز مردمی شده بود که ساکن کانکس های دور تا دور ورزشگاه بودند. کانکس هایی که روی پیاده روها قرار داشتند. پیاده روهایی که تا چندی پیش محل رفت و آمد مردم در مرکز شهر بودند اما حالا مسکن مردمی که سقف خانه هایشان کوتاه تر شده. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |