نوروز وقتی می آید که آمادگی اش را نداریمحمدرضا بایرامی در روایت نوروزی خود از بحران گریزی به سال های حضورش در جبهه در ایام نوروز زده است. - طی روزهای اخیر منتشر می شود، نگاهی است متفاوت از سوی هنرمندان اهل قلم به زیست و زندگی خود در بحران. روایت هایی که گاه عاشقانه است و گاه تلخ. گاه گزارش گونه است و گاه کاملاً حس برانگیز. آنچه در ادامه می خوانید روایتی است از نگاهی است روایی به زندگی در سایه بحران به قلم محمدرضا بایرامی نویسنده نامدار این روزهای ایران. نوروز گویی همیشه وقتی می آید که آمادگیاش را نداری. همیشه احساس می کنی کارهای ناتمامی باقی مانده اند که باید تمام می کردی، همیشه به نظرت می رسد که دیر کرده ای، همیشه احساس می کنی جا مانده ای؛ واز این رو، وقتی آن روز با شکوه سرانجام از دل زمستان سر بر می آورد، حسی آمیخته از شادی و غم بهت دست می دهد و گاهی برای دلداری، به خودت می گویی خب ان شاءالله از سال بعد؛ سال بعدی که تأخیر نداشته باشم و حسرتی بر جای نگذارد! شادی نوروز بیشتر وقت ها با چیزی میان هیجان و بی قراری همراه بوده برای من. دچار اندوه شیرینی می شوم که هزار دلیل می تواند داشته باشد و با این حال چنان پیچیده است که هرگز به طور کامل ازش سر در نمی آورم. در این میان، سال هایی که در خانه نبوده ام، بیشتر توی ذهنم مانده است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |