این داستان یک فیلم هالیوودی نیست/ مادری که قرار بود دفن شودجنگ با صحنه های دل خراش بی شمارش، داغ ها بر دل ها گذاشت و داستان هایی همچون قصه مادری خرمشهری در روزهای آغازین جنگ را رقم زد که زندگی را برایش به مرثیه ای خونین تبدیل کرده است. - خبرگزاری مهر ؛ گروه استان ها – سیده فاطمه هلالات: هنوز و بعد از 30 سال به یاد یک داغ تازه گریه می کند، داستانش همیشه ناتمام می ماند. مثل آن دورهمی در آن بعد از ظهر خونبار. بعد از ظهری در ماه مهر 59. همان روزهای اول جنگ در روستای حفار شرقی خرمشهر. خانه ای که اقوام آنجا پناه گرفته بودند. صدای خنده بچه ها از حیاط می آید و صدای پچ پچ بزرگ ترها از خانه. همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد. ناگهان خمسه خمسه وسط حیاط خانه می نشیند. فاطمه خانم متوجه چیزی نمی شود، انگار که از هوش رفته است. به خودش که می آید صدای ناله را می شنود و چشمانش اجساد بی جان را می بیند. زن دایی، خواهرش، شوهر خواهرش، خواهرزاده هایش همه جان داده اند. بچه هایش هم که گویی به خواب رفته اند. اینجا چه خبر شده؟ چرا همه روی زمین افتاده اند؟ چرا زمین غرق خون است؟ غرق در این سؤال هاست که خمسه خمسه دیگری می زنند و او از ایوان به باغچه پرتاب می شود. این بار که به هوش می آید احساس می کند قدرتی برای سخن گفتن و جانی برای جابه جا شدن ندارد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |