مردی که «خبر خوب» بودمحمدرضا حافظی گرچه در خانواده ای خیّر به دنیا آمده بود وخیرخواهی، خیرورزی و امور خیریه را از پدر آموخته بود اما فعالیت های مدرسه سازی او بعد از درگذشت امیرحسن و عروسش در سانحه تصادف آغاز شد. - به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرگزاری مهر ، فارس نوشت: ساعت از 10 شب گذشته است؛ تعدادی از مهمانان در محوطه، گرم گپ و گفت هستند؛ دیگ بزرگ آش محلی، هنوز برپاست و گرچه به آخرین ملاقه ها رسیده اما کسی دست خالی از کنارش باز نمی گردد؛ ولی بساط نان محلی جمع شده است و به جایش چای ترش در لیوان های کاغذی به مهمانان تعارف می شود. دختربچه ای به همراه مادرش گوشه محوطه به دیوار تکیه داده اند و هر چند دقیقه یکبار، مادر از چند خانم و آقا که در نزدیکی شان ایستاده اند، می پرسد: این آقا نیست؟ و آنها با سر پاسخ منفی می دهند؛ لحظاتی بعد دخترچه که نگاهش به درهای سالن دوخته شده است، با هیجان فریاد می زند مامان اومد . از فریاد هیجان زده دختر، آن چند خانم و آقا هم به درهای سالن نگاه می کنند و می گویند بله خودش است . مادر مضطرب و نگران، دست دخترش را می گیرد و به سمت درهای سالن می دود و کمی عقب تر از جمعیتی که دور او را گرفته اند، می ایستند و نمی دانند چه کنند. حالا اضطراب مادر بیشتر شده است که ناگهان فراخوانده می شوند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |