روایت شیرین و خواندنی امام از شب دستگیری شان و حالت های ماموران ساواکامام درباره مامورانی که شبانه برای بردن ایشان به دنبالش آمده بودند اینگونه روایت می کند: بر گونه یکی از آنها قطرات اشک را هم دیدم. دلم به حال آنها سوخت. - در آن شب هایی که بانو فاطمه طباطبایی برای دیدار امام به نجف رفته بود، روایت کرده، خاطرات مربوط به تبعیدشان به ترکیه و چگونگی دستگیری و . است. در قسمتی از کتاب اقلیم خاطرات اینگونه آمده است: آقا درباره دستگیری و تبعیدشان به ترکیه گفتند: نیمه شب مأموران امنیتی به در خانه آمدند. ناگهان متوجه شدم روی بام خانه، پر از مامور است و صدای پرخاش چند نفر را با کارگر خانه شنیدم. به در خانه رفتم و گفتم: روح الله خمینی من هستم. با او چه کار دارید؟ در حالی که مأموران وارد خانه می شدند، گفتند: حکم دستگیری شما را داریم. من به اتاق آمدم و لباسم را پوشیدم و دور از چشم آنها مُهرم (امضای حک شده) را به خانم سپردم. از خانه بیرون رفتم. در اتومبیل خاموش نشستم. چند نفر آن را هل دادند و از محله بیرون بردند. هنگامی که به خیابان اصلی رسیدیم، اتومبیل را روشن کردند. از شهر بیرون رفتیم و در جاده قم ـ تهران مسافتی را که پیمودیم از آنها خواستم چند دقیقه بایستند تا من تجدید وضو کنم. گفتند که چنین اجازه ای نداریم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |