سختی های لذت بخش گروه جهادی برای شادی دل محرومانزینب پورمرادی از پیچ و خم های جاده که می گذریم انگار تمامی ندارند در میان راه به روستایی رسیدم، خانه کاهگلی از دوردست به چشم می خورد پیرمردی جلوی خانه نشسته بود کمی جلوتر رفتم پیرمرد در سلام کردن از من پیشی گرفت و با روی باز استقبال کرد. به دنبال گروه جهادی می گشتم که در این روستا مشغول بودند، سراغ شان را از پیرمرد گرفتم، همین طور که زمزمه کنان دعای شان می کرد مرا نزد این گروه برد. *این دعاها را تا آخر عمر بدرقه راه شان می کنم ایستادم و از پیرمرد پرسیدم برای چه این جوانان را دعا می کنید، همچنان که به دعا کردن ادامه می داد بلند گفت؛ دختر جان خانه ام در حال تخریب است، کمیته امداد مصالح داد ولی کسی را نداشتم برایم بسازد، این جوانان به مدت یک هفته وقت شان را برای ساخت خانه من گذاشته اند، این دعاها را تا آخر عمر بدرقه راه شان می کنم. از دور جوانان پرشوری را می دیدم که با عشق در حال کارکردن بودند نزدیک تر رفتم بعد از احوال پرسی خود را معرفی کردم و مشغول تصویربرداری بودم تعدادی از آنها از لنز دوربین فرار می کردند، جویا شدم! گفتند که لازم نیست برای رضای خدا کار کردن را به همه نشان دهیم، به حرف شان احترام گذاشتم و با مسؤول گروه به گفت وگو پرداختم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |