سال 61 در چنین روزهایی «خرمشهر» چه خبر بود؟/ اتفاقی که گریه حاج احمد را درآوردعراقی ها هر کاری دلشان خواست کردند. دیگر چیزی تو دست و بال مان نبود؛ نه تیر و نه هیچ چیز دیگر. یک صلوات داشتیم و ذکر خدا و بس. رفتم پشت بیسیم و به حاج احمد گفتم: - خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت: روزهایی که در هشت سال جنگ تحمیلی بر رزمندگان و خانواده هایشان گذشت برای کسانی که در آن برهه زندگی می کردند و فضا را لمس می کردند، امری قابل درک است، اما برای نسل های بعد که در همه این سال ها بدون حس کردن جنگی در امنیت کامل به سر برده اند روایت آن روزها هم خواندنی است و هم تجسمش کمی مشکل است. روزهایی که اگر در خاطرات و روایات همان رزمندگان نقل نشود، بعدها به فراموشی سپرده خواهد شد و تاریخ کم حافظه تر از آن است که روزهای درخشان یک ملت را به خاطر بسپارد. بنابراین جمع آوری خاطرات و نشر آن از زبان افرادی که در میدان آتش حضور داشتند، می تواند هم مستندتر و هم قابل باورتر باشد. اکنون که در آستانه سالروز یکی از مهم ترین وقایع جنگ تحمیلی، یعنی فتح خرمشهر هستیم، سری به خاطرات سیدابوالفضل کاظمی از رزمندگان دوران دفاع مقدس در کتاب کوچه نقاش ها زدیم و برشی از خاطرات او را که از روزهای خونین شهر تا خرمشهر روایت کرده باهم مرور می کنیم: *به عنوان نیروی آزاد راهی خرمشهر شدم اواسط اردیبهشت 1361، یک روز خلیل حجازی ـ برادرزاده آقای فخرالدین حجازی ـ را د برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |