اسماعیل خویی؛ مرگ شاعری معلق میان امید و نومیدیآن قدر درگیر سیاست و حسرت شده بود که زندگی پر فراز ونشیب او پررنگ تر است تا اشعار او حال آن که کافی است یادآور شویم سُراینده شعر مشهوری است درباره شجریان: - در آن دم که چون کهکشان، ابری از ماهتاب و ستارهنوای غزل های حافظ بر آن،شاد خواران و اندُه گزاران، ببارد، بشارد صدای تواندوهِ شادِ صدای تو را دوست دارم حال که در دنیای شعری او گام زدیم می توان از این گفت که دو بار ازدواج کرد و از هر دو جا شد و دومی دحتر ابوالحسن صبا موسیقی دان پرآوازه ایرانی بود و به خاطر او نام دختر خود را سبا گذاشت. هم او سال ها بعد از تلویزیون من و تو سردرآورد. دختر دیگر - سرایه - اما در ایران ماند. اسماعیل خویی دکتر فلسفه و به همین اعتبار استاد دانشگاه تربیت معلم بود اما با ممانعت ساواک از ادامه تدریس بازماند و پس از آشنایی با سعید سلطان پور به شعر خود رنگ و بوی تند ساسی داد و به چریک های فدایی خلق یوست و از این منظر در جریان انقلاب 1357 فعال بود. دو سال و نیم بعد و پس از اعدام سعید سلطان پور که در 31 خرداد 1360 اما او مقابل نظام سیاسی جدید قرار گرفت و سه سال بعد هم از کشور خارج شد. هر چه از اقامت در انگلستان گذشت اما از رفقای مارکسیست خود بیشتر - به لحاظ فکری - فاصله گرفت و کار به جایی رسید که خود را به خاطر مخالفت با دولت شاپور بختیار سرزنش می کرد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |