ابعاد جدید از خانه وحشت/ شکارچی دختران فراری تهران: همان دو دختری که در خانه ام زندگی می کردند، مینا را کشتند؛ چون مینا به من علاقه مند شده بود

دو دختری که از خانه وحشت نجات یافته اند نیز وقتی شنیدند که پزشکی قانونی اعلام کرده آثار بریدگی در بدن و سر مقتول دیده نشده به طرز عجیبی حرف هایشان را عوض کردند.

- گفتم که دخترها حسادت می کردند به مینا.

روز حادثه هم یک دفعه ریختند سر او.

تا جا داشت کتکش زدند، یکی از آنها گردنش را گرفته بود.

فکر می کنم او بود که خفه اش کرد.

*یعنی پیچ گوشتی در کار نبود؟ نه.

مینا مریض بود و آنقدر کتکش زدند که ناگهان حالش بد شد.

چند دقیقه هم حالت خفگی داشت و صدای نفس کشیدنش بریده بریده بود و بعد جان باخت.

*چرا مانع شان نشدی؟ (ناگهان فریاد می کشد) من دیگر به سؤالات شما پاسخ نمی دهم.

دو نفر دیگر آدم کشته اند مرا بازخواست می کنید؟ *وقتی آرام تر می شود از او می پرسیم: مقتول را می شناختی؟ نه.

دوست همان دو دختری بود که در خانه ام بودند.

خودشان شماره اش را به من دادند و گفتند برو دنبالش.

من هم رفتم حوالی میدان راه آهن دنبال مینا و او را به خانه ام بردم.

*یعنی مدعی هستی که آنها در خانه ات زندانی نبودند؟ (سعید بار دیگر خشمگین می شود و شروع می کند به پرخاشگری.

گویی تعادل روحی و روانی ندارد و با هر سؤال ناگهان برانگیخته شده و از کوره درمی رود و حتی فحاشی می کند، اما کمی بعد آرام می شود و ترجیح می دهد سؤالات را بی پاسخ نگذارد) این یک دروغ محض است.