روستایی کوچک به وسعت ایران/ زنانی که «کاکو» را ملی کردندشیرین شکر نخستین نقشه ای بود که بر تار و پود فرش بافتم، ذهنم آن روزها خیلی روشن بود کمتر از نقشه های کاغذی استفاده می کردیم هرچه بود در مغزمان نقش گرفته و بر تار و پود سفید و آبی دار قالی پیاده می کردم سرآخر به قیمت 7 هزار تومان به یکی از فامیل ها فروختم. خیلی از دختران آبادی را آموزش داده ام اما یادم نیست، چند تخته فرش بافته ام، حتی یک ساعت روی یکی از آنها نشسته باشم فرش هایی که بافته ام الان در خانه خیلی از آشناها و فامیل ها وجود دارد وقتی می بینم یاد ثانیه ثانیه هایی می افتم که با وجود خستگی کار روزانه برای تمام کردن فرش زیر سوی کم چراغ فانوسی شب را به صبح رساندم. چشم هایم را جراحی کرده ام ولی با این وجود از بچه ها خواستم برایم یک دارقالی برپا کنند، دختر و نوه هایم گلیم می بافند خیلی وقت ها به یاد روزهای جوانی پشت دار گلیم بچه ها می نشینم و تجدید خاطره می کنم. بازگشت به 30 سال قبل در مورد قدیمی ترین بافنده روستا می پرسیم، جمیله خانم را به ما معرفی می کنند، عضو شورای آبادی کاکو بلد راهمان می شود، جمیله خانم با آن سربند و لباس محلی قدرعنا در میان چهارچوب درب قدیمی خانه به استقبال ما می آید، درب چوبی بزرگ را که پشت سر می گذاریم به چند پله قدیمی می رسیم خانه دو بخش است ساختمان جدید و قدیم، آنجا که جمیله خانم سرتنور معرفی اش می کند، برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |