ما طلبه های زیادی را اشتباهی جای پدرهایمان صدا زدیمبچه آخوندها خاطرات مشترکی دارند. حالا یکی شان هوس کرده کمی از خاطراتش حرف بزند. - گروه جامعه خبرگزاری فارس- عطیه همتی :اول دبستان بودم با همکلاسی ام دعوایم شد که یکهو داد زد: بچه ها بابای عطیه ملا ست. چنین کلمه ای در دایره لغاتم نبود. نداشتمش. پدرم پیش از این برایم یک طلبه یا روحانی بود. نمی دانستم ملا چیست. نمی دانستم به آخوندها ملا هم می گویند. فکر می کردم حرف بدی زده است. اما کم نیاوردم و داد کشیدم: بچه ها بابای زهرا سیگار می کشد جنگ مان شروع شد. جنگ ملاها و سیگاری ها بعدها تبدیل شد به جنگ یک بچه آخوند سرتق با یک بچه کفاش پررو! همدیگر را می زدیم. پدرهایمان هرروز با نقل و نبات آشتی مان می دادند. محل آشتی توی نیسان آبی بابای سمیرا. ولی فایده نمی کرد. به ظهر نرسیده دعوای تازه ای راه می افتاد. یکباری با هزارتا نقشه آمد خانه مان تلویزیون رنگی را که دید تعجب کرد. خندید گفت مگر ملاها هم تلویزیون می بینند؟ فرداش توی مدرسه هرچه از خانه مان دیده بود را با جزییات تعریف کرده بود. از این کارش بدم آمد. باز دعوایمان شد. مدرسه ام که عوض شد. دیگر جنگی در کار نبود. فقط یک روز رفتیم هیئت صدای پدرم را شنیدم که از بلندگوی هیئت می آید و زهرا را توی کوچه هیئت دیدم و پدرش را که توی مردانه نشسته بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |