مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
سه شنبه، 20 اردیبهشت 1401 ساعت 15:572022-05-10سياسي

روایتی از زندگی معتادی که کارآفرین شد


مریم رضی پور-گروه چهارمحال و بختیاری از پشت در چوبی داخل اتاق را دید می زدم لولای در روغن کاری لازم داشت مواظب بودم که به در فشار نیاورم.

این در دیگر عمرش را کرده، صدایش که بلند شود لنگه دمپایی مادرم از پشت سرم حواله می شود.

آن جا اتاق مهمانی بود، هر که به خانه مان می آمد مادرم با دستش و صدای بلند بفرمایید به آن جا راهنمایی اش می کرد.

بچه ها حق داخل شدن به آن اتاق را نداشتند، مادرم فرش قرمز دستباف خشتی را آن جا پهن کرده بود، همیشه می گفت: این فرش یادگار مادرمه، روی طاقچه اتاق دوتا شمعدان قرمز و یک آیینه قدیمی، روی یک تکه پارچه سفید رنگِ گلدوزی شده رخ نمایی می کرد، آن جا اتاق مهمان بود اما برای من شروع یک داستان ترسناک که هنوز از هیچ چیز آن خبر نداشتم.

 شاید آن موقع ها 10 یا 12 سال داشتم نمی دانم اما من برعکس تمام بچه های آن زمان فال گوش حرف های بزرگترها نمی ایستادم، شکار من چیز دیگری بود، وسوسه اش چند وقتی می شد که به جانم افتاده بود، جعفر و موسی و اسماعیل بالای دیوار منتظرم بودند مدام با دست اشاره می کردند که زود باش انگار من از آن سه تا دست و پا چلفتی تر بودم هر روز نوبت یکی بود.

آن روز هم یکی از اقوام مهمان خانه ما بود، از پشت در به لب های کبود و آن دودی که از میان لب هایش بیرون می آمد چشم دوخته بودم، چشم هایم را می بستم و برای خودم


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

روایتی از زندگی معتادی که کارآفرین شد

روایتی از زندگی معتادی که کارآفرین شد