مریم بانو، صیاد اشک شوق نیازمندان/ حنجره ای که جهادگر شدخبرگزاری فارس-همدان؛ سولماز عنایتی: مثل نم نم باران، سر کشیدن جرعه ای از قرص خورشید، یا خواندن شاه بیت یک غزل طولانی حتی پرواز و اوج گرفتن کبوترهای سفید حس ناب دارد؛ حسی که احتمالا با کلمه و جمله و لفاظی منتقل نمی شود. باید جامه اش را بپوشی و یکی دو روزی نقاب مریم به صورت بزنی تا ببینی دقیقا کجای این دنیای عریض و طویل روزگار سپری می کند؛ عطر مریم بزنی و فکر مریم را خیال کنی تا بدانی میان قلب مهربانش چه می گذرد، داستان مریم شوی تا هزار و یک غصه را همزمان میان دل قد مشت اش بچشی. انگار مریم بنده خاص خدا شده و راه دور و دراز پیموده تا همدم غم و شادی مردم باشد؛ از صلوات خاصه ضامن آهو گذشته و پا جای ردپای خدا گذاشته است. مریم جیغ شده، اشک شده، لبخند آرام و از ته دل شده، مریم آسیمه سر خلق شده و تک تک ثانیه های پرشتاب زندگی اش وقف شده؛ وقف شادی دل شده. از 10 ، 12 سال پیش زندگی وصله و پینه کرده گاهی با یک فرش، گهگداری هم با کمی دارو و شاید هم با اهدای یک مشت آبرو. معامله با ضامن آهو/ یک بازی برد- برد قصه جهادگری، کمک های پس و پیش و وقف زندگی مریم بانوی ترکاشوند از دیار تویسرکان را از زبان خودش نقل می کنم، او می گوید: 12 سال پیش مشکل حنجره برایم پیش آمد و بدون اینکه از قبل در جریان باشم یکباره صدایم رفت؛ با مراجعه به دکتر و آزمایش و غربالگری متوجه برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |