زیارتی که به دل لیلا نشستدختر جوان به محض اینکه خادم حرم را دید دستم را ول کرد همچون تیری که از کمان رها شده باشد و با تمام انرژی که در پاهایش بود به سمت خادم دوید تا خودش را به آن ویلچر برساند. - خبرگزاری فارس- معصومه درخشان - ساعت 10شب بود تازه از زیارت برگشته بودم در لابی هتل صدای جرو بحث مادر و دختری توجهم را به خود جلب کرد، مادر مدام می گفت دخترجان مگر می شود به مشهد بیایی ولی به زیارت امام رضا علیه السلام نروی و دختر بدون هیچ حرفی فقط گریه می کرد. مادر سرش را چرخاند و نگاهی به من کرد و گفت دخترم شما بیا و دختر مرا راضی کن تا به زیارت برود کنارشان رفتم تا ببینم موضوع چیست، مادر گفت سه روز است در مشهد هستیم ولی دخترم تمایلی برای رفتن به حرم و زیارت ندارد، قبلا دو باربه پابوس امام غریب آمده ایم ولی الان نمی رود . اسمش لیلا بود تا خواستم با او حرف بزنم متوجه شدم ناشنواست و نمی تواند حرف بزند، من نیز زبان اشاره بلد نبودم. البته مادرش نیز با زبان اشاره حرف نمی زد بعد از اینکه حرف هایش تمام می شد از او جواب بله یا خیر می پرسید و لیلا با تکان دادن سر جواب می داد. نمی دانم آن وسط چه اتفاقی افتاد که لیلا به مادرش فهماند دوست دارد با من به حرم برود، یعنی من و لیلا با هم به حرم برویم بدون حضور مادر. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |