خیری که بانی آزادی 50 زندانی شد/ کار خیری که خانواده خلافکار را به راه آوردده؛ بیست؛ سی؛ چهل انداختم تا قرعه به نامش افتاد و قصه نو سر کرد؛ قصه جوانی و جویای نام از آنهایی که ره صد ساله یک شبه پیموده و سرنوشت را به تردید و اما و اگر گره زده اند. از آنهایی که با خوش باوری دیوار به دیوار مرداب خانه ساخته و ریز ریز دست در دست خانواده چفت کرده و در باتلاق فلاکت کشانده و یکی یکی گرفتار شدند؛ مخلص کلام هر دم زیر سقف آسمان خلاف جار زدند و خانوادگی سردمدار توزیع افیون شدند. از کم شروع کردند ولی هر بار که آتشی به نیستان عمری انداختند به لبه پرتگاه و سقوط برای همیشه بیشتر پهلو زدند و دست آخر عقربه های پیاله ساعت را در ورطه نابودی با چشمی خمار به نظاره نشستند. در واپسین روزهای زوال اما روزگارشان ورق خورد، از پاقدم نمی دانم بگویم خیر، یا فرستاده ای که دست خدا شد یا شاید هم مسبب گذشتی جانانه فقط می دانم محمد مرتقی مامور شد و از باخت به معامله برد-برد رساند. از نیت خیر، برکت دست و جهد بی چشمداشت این تاجر، خلاف و افیون فروشی به کمپ ترک اعتیاد رایگان و کمک خیرخواهانه بدل شد، گویی بنگاه آدم سازی به راه انداخته و درست لحظات آخر افول پلی می شود برای فتوای گذشت بعد از آن هم چشمی برای تماشای اعجاز پشت اعجاز. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |