دلنوشته ای از یک روز ماتم زده در حرم کریمه اهل بیت(س)ورودی صحن می ایستم؛ تماشای ورود زائران همیشه برایم جالب بوده است، هر کسی به روش خودش عرض ارادت می کند؛ پسرجوانی را می بینم که به در اولی ورود به صحن که می رسد دست به سینه می گذارد و پس از ادای احترام در را می بوسد، - کفش هایش را در می آورد، به سجده می رود و عاشقانه بر خاک حرم یار بوسه می زند. ساعت حوالی 9 و نیم صبح است که از گیت بازرسی حرم می گذرم؛ از شلوغی غیرمعمول حرم می توان متوجه شد پس از گذشت قرن ها ذره ای از ارادت مردم به این بانوی بزرگوار کاسته نشده است. ورودم به حرم با جمعیت زیادی از دختربچه های دبستانی که با معلمین خود به حرم آمدند همراه می شود. سر و صدا و شور و شوق شان توجهم را جلب می کند، چند دقیقه ای محو تماشای شان می شوم؛ علی رغم منظم بودن افرادی که اول صف ایستادند برخی شان آخر صف شیطنت می کنند، به اطراف می دوند خوراکی می خورند یا به سمت آبخوری های حرم می روند، انگار اینجا را امن می دانند و خود را آزاد اما زمان ورود به حرم همه شان مرتب می ایستند حتی برخی شان چادر و مقنعه خود را مرتب می کنند تا مطمئن شوند با نظم کامل وارد مکان مقدس می شوند. در راه با جمعیت بیشتری از دانش آموزان در سنین مختلف روبه رو می شوم که برای عرض تسلیت به حرم آمدند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |