سه نسل از خانواده در باغ پرندگاناین آخر هفته به دل جنگل های لویزان تهران زدیم و به باغ پرندگان رفتیم. از پرنده های آبی تا شکاری را از نظر گذراندیم، دل به دل هم دادیم و با سه نسل از خانواده دورهمی دیرهنگام یلدایمان را با شادی ، - گروه زندگی- سمیه دهقان زاده:چشم برهم نگذاشته، به اولین روزهای آخرین فصل سال رسیده ایم، چهارشنبه شب بابا شیفت بیمارستان بود و من ماموریت. مامان، دست خواهر و برادرم را گرفته بود و نوبتی به دیدن مادربزرگ ها برده بودشان، ولی وقتی ما نبودیم، خیلی به جان همه شان نشسته بود این دور هم بودن. حالا قرار گذاشته ایم دور هم باشیم و شب چلمه مان را کمی با تاخیر برگزار کنیم، چه اشکال دارد، زمستان هم این طور غافلگیر می شود. این بار دو مادربزرگ مان قدم بر چشم ما گذاشته اند و پیش ما هستند. برادر کوچکم سر در گوش مامان می کند، حرفی می زند. هر دو نخودی می خندند و به من نگاه می کنند. دختر کوچک خانه می گوید: آبجی جون، فکر کنم مامان و داداش دارن نقشه می کشن شما ما رو ببرید دور دور! جواب می دهم: تا اونجا که در جریانم، چند وقتی هست شما منو می برید دور دور، و از اینکه منم دارم مثل خودش با او حرف می زنم خنده ام می گیرد. عزیزجان که مادرباباست می گوید: عروس گلم، بچه ها اذیت می شن بخوان با پای ما جایی برن، می دونی من پای رفتن ندارم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |