درخواست طلاق از شوهربدقولحیاط دادگاه خانواده از برف سفید شده بود. تصویر گنجشک ها که به دنبال دانه ای در میان برف ، نوک بر زمین می زدند منظره زیبایی ایجاد کرده بود. حیاط دادگاه خالی از جمعیت بود اما هر چقدر به در ورودی مجتمع خانواده نزدیک می شدی بر تعداد زوج هایی که برای طلاق آمده بودند، افزوده می شد. داخل سالن در بین جمعیت، یک زوج جوان جلب توجه می کردند؛ پسری با هودی آبی و دختری که کنارش ایستاده و هودی قرمز پوشیده بود. برگه ابلاغیه ای در دست پسر جوان بود که وقت رسیدگی را ساعت 9 در شعبه 17 نشان می داد. وقتی زوج جوان وارد شعبه شدند کنار هم روی صندلی نشستند. چند دقیقه ای که گذشت ناگهان دختر جوان گفت: جناب قاضی من دیگر از بدقولی های همسرم میلاد خسته شده ام. دلم نمی خواهد حتی یک روز هم با او زندگی کنم. ما هنوز 9 ماه از آشنایی و ازدواج مان نگذشته است، ای کاش قلم پایم شکسته بود و به آن نمایشگاه عکس نرفته بودم. همان جا بود که با میلاد آشنا شدم و بعد به خواستگاری آمد و عقد کردیم. به خاطر صرفه جویی برای آینده و ساختن زندگی مان مراسم عروسی نگرفتیم و فقط به یک ماه عسل ساده رفتیم، اما خیلی زود فهمیدم که میلاد خیلی بی قید و بی مسئولیت است؛ از همه بدتر بسیار بدقول است البته برای من و خانواده ام. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |