«حسام»، تصویرگر یک دنیا جهاد/ دیده بانی که هرگز چشم از دوربین نگرفتمی دانید من آقای نویسنده را سطر به سطر از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران زیر آماج هجوم گروهک های سیاسی شناختم، از سرپل ذهاب و کمین مجاهد و شهرک المهدی دوش به دوش شهید تقی بهمنی، - خبرگزاری فارس-همدان، سولماز عنایتی: تا جان داشتم شب را به روز دوختم و خواندم، این کتاب تمام نشده سراغ دیگری می رفتم و دوست و آشنا را به زحمت می انداختم تا به آنی کتاب ها به دستم برسد. بچه های مَمَد گِره ، وقتی مهتاب گم شد و آب هرگز نمی میرد را ورق می زدم و عطش خواندن با عطر باروت وجودم را فرا می گرفت، در برابرم تصویری از قله و تپه، قبضه و خمپاره و آتش و خط به صف می شدند و صدایی جز روایتگری آقای نویسنده نمی شنیدم. دو، سه روزی میان روزمرگی ها و دغدغه های ریز و درشت به آثار آقای نویسنده تفال زده و حسابی هوایی شده بودم، گهگداری بین خواندن و گریستن و حالی به حالی شدن، سعی می کردم تمام آنچه را سطر به سطر دیدم با انعکاس صدای او یک نفس در یادم جای دهم تا مبادا چیزی از قلم بیفتد. من و تنها یادگاریم از جنگ و جراحت که خلاصه می شد به سرگشتگی سال های نوزادی و کودکی زیر بمباران های گاه و بی گاه بعثی ها یک طرف، تجسم درد روی قله بازی دراز، یا دوش آتش دیوار به دیوار اروند آن هم به مدد کتاب هایش یک طرف. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |